اریانا، خراسان، افغانستان

در فضای متشنج سیاسی کشور، مقابله و مناظره روی موضوعاتی مثل هویت افغان و افغانستان، همواره بر محور حب و بغض می‌چرخد و در آن احساس هم‌میهنی یا رسم دیرینهٔ «وطنداری» زیر تهدید قرار دارد. اینجا سه نام اریانا‌، خراسان و افغانستان را منحیث اصطلاحات هویت نژادی و سیاسی از نگاه لغوی در مسیر تاریخ، به اساس سه معیار مشخص مورد توجه قرار می‌دهیم:

۱- تعریف کشور در رابطه با سلطهٔ حکم‌روایان در زبان‌شناسی.

۲- شناخت خطه‌های نام‌گذاری شده در جغرافیه.

۳- تشکیلات سیاسی دولت و حکومت در تاریخ معاصر.

کشور/ مملکت

قدما هزاروچند سال پیش، کلمهٔ کشور را معادل اصطلاح بر اعظم امروزی به‌کار می‌بردند. صرف اینکه آسیا، افریقا و… آن‌ها را به لحاظ محاط بودن به خشکه تعریف نمی‌کردند، بل از روی اقلیم جغرافیایی آن شناسایی می‌کردند. علاوه بر آن هریک این کشورهای اقلیمی را به سیارات شمسی مرتبط می‌ساختند. به استناد برهان در لغت نامهٔ دهخدا می‌رویم:

«کشور ترجمه ٔ اقلیم است که یک حصه از هفت حصۀ ربع مسکون باشد؛ چنان‌که گویند کشور اول و کشور دوم یعنی اقلیم اول و اقلیم دوم و هر کشوری به کوکبی تعلق دارد: کشور اول که اقلیم اول باشد به زحل و آن هندوستان است. دوم به مشتری و آن چین و ختاست. سوم به مریخ و آن ترکستان باشد. چهارم به آفتاب و آن عراق و خراسان است. پنجم به زهره و آن ماوراءالنهر است. ششم به عطارد که روم باشد. هفتم به قمر که آن اقصای بلاد شمال است.»

بعدها احتمالاً به سبب گسترش طرز دولت‌مندی از سطح حکومت‌های شهری به خطه‌های گسترده‌تر جغرافیایی، کلمه کشور از تعریف اقلیمی آن به توصیف دولت/ حکومت گرایش پیدا کرد و مترادف با کلمهٔ مملکت گردید.

مملکت ساحهٔ حاکمیت و تصرف یک پادشاه یا «مَلِک» را می‌گفتند که به‌نحوی مُلک یعنی مالکیت (داردیی و دولت) او شمرده می‌شود. مثلاً ٱلْمَمْلَکَه ٱلْعَرَبِیَّه ٱلسَّعُوْدِیَّه یا ٱلْمَمْلَکَه الأردُنیه الهاشِمّیه که از بقایای این رسمند. حتی امروز به نحوی ملکیت متعلق به دو خاندان آل سعود و بنی‌هاشم پنداشته می‌شوند. کاربرد مترادف و متبادل اصطلاحات دولت و حکومت هم احتمالاً از همین‌جا آغاز شده است.

خراسان

خراسان نام منطقه و همراه با عراق، نام اقلیم جغرافیایی خاص بود که هردو یا در معنی یا در نماد به آفتاب مرتبط بودند. (خور یا آفتاب در خراسان و عراق/ عرق = مایعی که از تقطیر جوشاندهٔ به‌دست می‌آید- عرق دوآتشه، و هم به معنی تراوش غده‌های زیر پوست در گرمی، و سوم به استناد (آنندراج) عراق «نام پرده‌یی است در موسیقی که وقت چاشت (یعنی در گرمی) آن را می‌سرایند.»

میزانی در وصف عراق اخیر که احتمالا عراق عجم دوران سلجوق‌ها را هم شامل می‌شد، چنین سروده:
تا مطربان زنند لبینا و هفت خوان
در پرده ٔ عراق و سرزیر و سلمکی

با وجود اینکه برخی از دانشمندان ریشهٔ کلمه عراق را به کلمهٔ ورقهٔ «اوروک» زبان سوریانی به معنای «ریشه» مرتبط می‌دانند، ولی ذهنیت آفتاب مرکزی در ایجاد تمدن‌ها و دیانت‌های متعدد آفتاب‌پرستی چون کلدی، آسوری، بابلی، ساسانی د ر آن سرزمین را نادیده گرفته نمی‌توانیم.

خاقانی در وصف همین کشور اقلیم چهارم عراق و خراسان چنین سروده:

ای خواجۀ زمین و درت هفتم آسمان

در سایۀ تو کشور چارم نکوتر است

اریانا‌ (با الف بدون مد)

اریانا‌، سرزمین گستردهٔ آسیای جنوب‌غرب بین دریاهای سند و سیحون فرات و خزر را می‌نامیدند که زمانی اکثریت باشندگان آن آریایی‌‌نژاد بودند و بعدها بخشی از تورانی‌ها به اینجا ریختند و بخشی از آریایی‌‌ها به شمال نیم قارهٔ هند مهاجرت کردند. در عصر سروده‌های ویدی سرزمین آریایی‌‌ها را Āryāvarta  می‌نامیدند و کلمهٔ آریایی‌ هویت دیانتی آن‌ها را نیز تعریف می‌کرد.

در هندوستان که تقسیمات جامعه به طبقات مختلف بر اساس نَسَب و حرفهٔ پدری یا cast system استوار بود، دیانت‌گرایی در بلندترین مرتبهٔ منشور طبقاتی اجتماع قرار داشت. به‌همین سبب آریایی‌‌های که مُعرِف اسطوره‌های اعتقادات هندوی بودند در سطح اشرافیت اجتماع قرار گرفتند و کلمهٔ آریایی‌ معنی اشرافیت و نجابت به خود گرفت.

ولی در ایران باستان کلمهٔ آریایی‌ معنی هویت نژادی و زبانی خود را همچنان حفظ کرد؛ چون بیشتر مال‌دار و زمین‌دار بودند و طرز زندگی شهری را که امر لازم برای ایجاد جامعهٔ طبقاتی است، هنوز اتخاذ نکرده بودند.

آریایی‌‌های ایران زمین باستان، بدون دسترسی به طرز آبیاری پیچیده از ابتدایی‌ترین روش کشاورزی، یعنی آبیاری با باران‌های موسمی در دامنه‌های کوه‌ها للمی‌کاری می‌کردند. طرز کشاورزی که تا امروز در کشور مروج است.

در مرحلهٔ بعدی در همین دامنه‌های کم نشیب کوه‌ها به ایجاد کاریزها و قنات‌ها مبادرت ورزیدند که تعدادی از محلات آن تا امروز هجای «ار» کلمه آریایی‌ را که معنی پیشه‌وری آن‌ها را می‌رساند در نام‌های خود نگه داشته‌اند مانند ارغندی، ارغنداب، ارغستان، اریوب، ارناوه و… یا در کشورهای همسایه چون اربیل، اردبیل، ارومیه، اراک، اراکس، ارس…

شباهت صوتی بین کلمه آریایی‌ و نام‌های محلات بزرگری می‌رساند که آریایی‌ بیشتر معنای کشاورزی را افاده می‌کند تا معنی نجابت را. علاوه بر آن اگر آریایی‌ را در ایران باستان نجیب‌زاده و اشرافی معنی کنیم، باید این صفت به تمام آریایی‌‌ها اتلاق شود که ممکن نیست؛ زیرا اشرافیت در نسبیت امتیاز طبقاتی معنی پیدا می‌کند. آریایی‌‌ها که از یک‌طرف ساختار طبقاتی همانند هند نداشتند و از طرف دیگر روی‌هم‌رفته پیشه‌وران مال‌دار و کشاورز بودند، همه اشراف بوده نمی‌توانستند.

آریایی‌‌ها به اشرافیت نمی‌نازیدند؛ بل در مشاغل مال‌داری و بزرگری و ده‌نشینی به دهگان (دهقان) بودن خود می‌بالیدند. فردوسی بزرگ با همه عظمتش، خلاف آنچه به اشتباه توجیه می‌کنند، نه نژادپرست بود و نه عرب‌ستیز. از آن‌رو در شاهنامه بارها خود را دهگان و آن هم به املای معرب آن دهقان خوانده است مثلاً در داستان سهراب:

ز گفتار دهقان یکی داستان

بپیوندم از گفتهٔ باستان

یاد در داستان فریدون:

نگر تا سخنگوی دهقان چه گفت

که راز دل آن دید کو دل نهفت

یا در داستان سیاوش:

ز گفتار دهقان کنون داستان

تو برخوان و برگوی با راستان

پس چرا عده‌یی دیده اما ندانسته هنوز هم آریایی‌‌بودن را اشرافیت و نجابت معنی می‌کنند؟ به شرح بُعد دیگر مسأله می‌پردازیم.

در اوج دوران نژادپرستی اروپا، آلمان‌ها پی آن شدند که برتری خود از راه یافتن هویت نژادی خود ثابت سازند. از آنجا رد پای دانشمندان اروپایی را گرفتند که اصلیت Caucasian را به آن‌سوی کوهای قفقاز یعنی آسیای میانه می‌کشاند. نازی‌ها علاوه بر آن که حکومت پارس را به تغییر نام رسمی آن به ایران ترغیب کردند، با استفاده از تعریف اشرافی و نجیب، کلمهٔ آریایی‌ در سانسکریت برتری نژادی خود را توجیه کرده، سواستیکه یا صلیب شکستهٔ را که نماد دیانت آریایی‌‌ها در هند بود، نشان رسمی بیرق نازی‌های آلمان ساختند.

روابط حسنه بین آلمان و کشورهای ستون شمال (ترکیه، پارس و افغانستان) باعث شد که در هرسه این کشور خصلت‌های برتری نژادی، نشانهٔ مدرنیتی و غرب‌گرایی پنداشته شود و این‌ها هویت‌های «ملی» خود را در برتری خود و تحقیر دیگران تعریف کنند.

جهان‌بینی زهرآگین از نژادپرستی بسیاری مردم این سه کشور هنوز هم در عرب‌ستیزی، افغان‌ستیزی، و پاکستانی‌ستیزی مشهود است. از اینجاست که مردم دو کشور ایران امروزی و افغانستان در تقلید ناخودآگاهانه از آلمان‌های نازی هنوز هم آریایی‌ را نجیب‌زاده تعریف می‌کنند.

افغانستان

بعد از امضای معاهدهٔ ویسفیلیا در اروپا در سال ۱۶۴۸ تعامل تشکیل دولت‌ها چنان شد که کمتر به نام خانواده‌ها سلطنتی و بیشتر به نام خطه خاک یا مردم آن سرزمین نام‌گذاری می‌شد. بعد از سقوط حکومت صفوی که قسمت اعظم خراسان وقت شامل قلمرو آن بود، در مدت چهار دهه، چهار دولت دیگر به زعامت افغان‌ها در آن قلمرو تشکیل شد.

۱- حکومت هوتکی‌ها به قیادت میرویس نیکه (بین سال‌های ۱۷۰۹ – ۱۷۳۸ سنهٔ مشترک) در دو پایتخت اصفهان و کندهار.

۲- حکومت ابدالی‌های هرات (۱۷۱۶ – ۱۷۵۹) به قیادت عبدالله خان و بعداً الله‌یار خان که در مقابله و شکست و ظفر مکرر با قوای افشاریه روی‌هم‌رفته استقلال خود را حفظ کردند.

۳- حکومت آزاد خان غرځی (غلجی) بین سال‌های (۱۷۵۲-۱۷۵۷ سنهٔ مشترک) حکومتش را در ارومیهٔ آذربایجان تشکیل داد که شامل قسمت از ترکمنستان، کردستان و جنوب قفقازات تا دریای ارس و برای مدتی هم شامل شیراز و کازیرون بود.

۴- چهارم حکومت ابدالی‌های کندهار که توسط احمدشاه بابا در کندهار تهداب‌گذاری شد (۱۷۴۷- ۱۸۲۶ سنهٔ مشترک). هرچهار این حکومت در ابتدا طبق معمول به نام‌های خانواده‌های سلطنتی مسمی بودند ولی به‌تدریج به‌نام سرزمین اکثریت مسمی گردیدند.

نتیجه

با فهم این تعریفات بر اساس تحلیلی از تاریخ، جغرافیه و زبان‌شناسی اریانا‌ و خراسان در زمرهٔ اقلیمای جغرافیای می‌آیند و نام‌های مناطق عمدتاً آریایی‌‌نشین بودند که قلمرو افغانستان امروزی را با ترتیب کلاً یا قسماً در بر می‌گرفت ولی منحصر به افغانستان نبودند.

اریانا‌ و آریایی‌ در ایران باستان، هویت نژادی بدون امتیاز طبقاتی است. با دیدگاه کمی متفاوت بحث آن در بشرشناسی و مطالعات دیانت در هندوستان و ادبیات اسطوره‌های کهن سرود‌های ویدی قابل مطالعه است. کوشش برای مسمی ساختن محل یا کشور به نام آریایی‌ یا اریانا‌ پدیدهٔ نسبتاً معاصر و مصادف به دوران نازی‌های آلمان است.

خراسان نام منطقه شناخته‌شده در تاریخ است و در ادبیات پارسی/دری از امتیاز و خصوصیت خاص ادبی چون سبک شعر خراسانی برخوردار است، ولی خراسانی بودن به حیث هویت مروج عام نبود. به استثنای ابومسلم خراسانی کمتر کسی این هویت منطقوی را برای معرفی شخصیتش به‌کار برده و در عوض از نام‌های مشخص‌تر چون مروزی، سرخسی، نیشاپوری، مشهدی، سبزواری، هروی، فارابی، فاریابی و غیره محلات خراسان استفاده کرده‌اند. انتخاب کلمهٔ خراسانی به حیث نام کمتر به ارتباط خراسان جغرافیایی و بیشتر به فرهنگ سیاسی عصر حاضر است.

افغانستان نام کشور معاصر است که از افغانستان جغرافیایی افغان افغانیه، افاغنه (حدود العالم) اقتباس شده. افغان‌ها اقلاً از عصر غزنویان تا امروز جزو سیاست و تاریخ منطقه بوده‌اند. از نگاه لغوی افغان به باشندگان بومی بین سند و کوهپایه‌های هندوکیش اطلاق می‌شد. چون قسمت بیشتر آریایی‌‌های این دیار که از خزر تا بنگال در جهانگشایی نقش داشتند پشتون بودند، به مرور زمان دو کلمهٔ افغان و پشتون به طور مترادف به کار رفته که این یک غلط عام است.

نقش دودمان‌های مختلف افغان‌ها در تشکیل سلطنت دهلی و ترویج زبان‌های دری و پشتو در آنجا و عملکرد افغان‌ها در دوران مابعد صفویه در پارس چشم‌گیر بود. با این تفاوت که موفقیت افغان‌ها در حکمروایی در هند و ناکامی آن‌ها در پارس را می‌توان در تعصبات مذهبی شعیه و سنی توضیح کرد.

افغانستان از اوایل قرن هفدهٔ سنهٔ مشترک نام کشوری گردید که در زمان عظمتش در قرن هژده دو ابرقدرت وقت، یعنی دولت‌های هند مغلی و پارس صفوی را به سقوط مواجه ساخت. در قرن نوزده با دو ابرقدرت استعمار کهن غرب یعنی بریتانیای کبیر و روسیه تزاری پنجه نرم کرد و در قرون بیست و بیست ویک با دو ابرقدرت استعمار نوین غرب یعنی روسیهٔ شوری و امریکا مقاومت کرد.

چنین مقاومت‌های سرسختانه  در برابر بیگانگان در تاریخ بشریت بی‌نظیر بود. لابد در برابر آن قیمت بس گرانی پرداختند که به کمی و کمبودی خاک و خون و خطهٔ کشور انجامید. به این ترتیب صرف  در مدت زمان کوتاه شصت سال دوران جنگ سرد بین سالهای ۱۹۱۹-۱۹۷۹ افغانستان از تهاجمات مستقیم بیگانگان در امان بود.

ذکر این مطالب برای آن لازم است تا ابعاد خارجی را در علل عقب‌مانی کشور نادیده نگیریم. کشورهای دیگری که مثل افغانستان در جوار ابرقدرت‌ها بین دو سنگ آسیاب قرار داشتند کمتر توانستند دوام کنند. پولند برای سال‌ها از نقشه دنیا حذف شد. دولت‌های بخارا و خیوا و خانات دیگر آسیای میانه بلعیده شدند، دولت تبت دیگر وجود ندارد، فلسطین جلو چشم ما متلاشی می‌شود….

مطالعهٔ تاریخ سه‌صد سال اخیر منطقه بدون حماسهٔ افغانستان نه قابل مطالعه است و نه قابل فهم. علی‌رغم خساراتی که بر پیکر آن وارد گردیده افتخارات بزرگی را در تاریخ مبارزات ضد استعماری جهان نصیب گردیده که به نحوی هویت سیاسی و تاریخی ما را پرمعنی می‌سازد. در بازی ماهرانه‌یی که به کوشش بیگانگان برای تغییردادن نام افغانستان روی دست است هم از قربانی‌های نسل‌های گذشته چشم‌پوشی می‌شود و هم نسل‌های آینده را از افتخارات آن محروم می‌شوند.

در شرایط امروزی، چون تغییرناپذیری سرحدات کنونی بین کشورهای منطقه به حیث یک واقعیت ضروری پذیرفته شده است. عجالتاً تهدیدی متوجهٔ خاک افغانستان نیست، ولی تهدید به منابع زیر خاک آن است. تهدید از بیرون به مردم افغانستان نیست، بل تهدید به هویت ملی مردم افغانستان است. تهدید برای تغییر زبان و مذهب افغان‌ها نیست، ولی دسایسی برای برانگیختن حساسیت‌های مذهبی و زبانی به منظور دامن زدن به اختلافات بین مردم افغانستان است.

در چنین شرایطی چیزفهمان تاریخ را بازنویسی می‌کنند و سیاست‌مداریان در بازار لیلام تعصبات خودمنکران بیگانه‌پرست، هویت‌های اریانا‌، خراسان و افغانستان را به‌طور عمده و پرچون، به قیمت تحقیر ارزش‌های ملی/مملکتی/کشوری افغانستان به معرض مزایده گذاشته‌اند. مردم افغانستان یا مثل دنباله‌روان غیر مسوول عمل می‌کنند، یا در برابر وقایع از ناامیدی بی‌تفاوت گردیده‌اند.

اقتباس از روزنامهٔ راه مدنیت چاپ کابل

دکتور زمان ستانیزی

دکتور زمان ستانیزی؛ پژوهشگر و نویسنده و استاد مطالعات اسلامی در پوهنتون دولتی پاسیفیکا ایالت کلیفورنیای امریکاست.