تفاوت بین شعار و عمل در بزرگداشت دورهٔ امانیه

نوشتهٔ دکتور *زمان ستانیزی

صد سال قبل

یک‌صد سال قبل افغانستان در آستانهٔ استرداد حاکمیت بر سیاست خارجی خود قرار داشت، ولی در آن مقطع خاص تاریخ در سطح جهانی جنبش‌های مترقی در بالاترین سطح  سیاست مطرح بودند و افغانستان در زمان انحطاط استعمار اروپایی در این جنبش‌ها و نهضت‌ها نقش فعال و چشمگیر داشت. واقعیتی که یک صد سال بعد حتی تصور آن هم برای ما مشکل است.

در پایان یکی از بزرگترین فجایع خانمان‌سوز تاریخ بشریت که اروپایان آن را «جنگ بزرگ» خواندند، جهانیان به نحوی سر در گریبان کرده به خصلت‌های ناعاقبت‌اندیش و مخرب خود تأسف خورده و از راه غور و مداقه و ژرف‌نگری عمیق، در پی راه‌های حل مشکلات بشریت برآمدند.

در چنین شرایطی روزگار برای ایجاد یک جامعه جهانی متمدن‌تر، تجدد و تازه‌نگری آماده گشت.

در افغانستان از نگاه ذهنی، حداقل برای مدت کوتاهی و نزد یک قشر منور ولو محدود گرایش به سوی تعالی و ترقی و تنویر، زعامت کشور در خط اول مبارزه با روشنفکری و روشنگری قرار داشت. اندیشه‌ها، نهضت‌ها، و جنبش‌های عمدهٔ مطرح آن عصر عبارت بودند از:

۱- نهضت مردمی ساختن تعلیم و تربیه از راه تجدد و روشنفکری.

۲- نهضت تساوی حقوق فردی و مدنی، صرف نظر از تفاوت‌های نژادی لسانی وغیره، با مرام نهایی اعلامیهٔ حقوق بشر.

۳- جنبش‌های سوسیالیستی برای دفاع از حقوق اقتصادی طبقات محروم و لغو امتیازات طبقات اشرافی و ارستوکرات.

۴- نهضت زنان برای مبارزه در راه تساوی حقوق سیاسی زن و مرد.

اول- ذهنیتی که تعلیم و تحصیل را بهترین راه جلوگیری از تکرار جنایات جنگ‌های خونین و خشونت‌های تباه‌کن می‌دانست، بر آن شد تا تعلیم و تحصیل را از انحصار طبقهٔ حاکمه بیرون آورند و فرصت آموزش را به حیث حق مدنی رعایای هر کشور برای همه میسر سازند.

در افغانستان گسترش چنین ذهنیت و جنبش  مردمی تعلیم و تریبه در عصر امانیه  آغاز شد. ولی رکود و عقب‌مانی سالیان طولانی برآورده ساختن این آرزو را برای افغانستان مشکل‌تر‌ از هر کشور دیگر جهان می‌ساخت.

این کار ایجاب می‌کرد که در افغانستان دامنهٔ تعلیم و تربیه به مقایسهٔ کشورهای دیگر به سرعت و مقیاس چندین برابر پیاده شود. همین سرعت اصلاحات تعلیمی در کشور فاصله‌های سطح علمی و رخنه‌های بیشتر ذهنی را ایجاد کرد که نظام کشور را در معرض بهره‌برداری‌های استعماری مغرضین قرار داد.

دوم – در بخش تساوی حقوق فردی و مد نی و سیاسی امان‌الله خان هم از راه جنبش مشروطه‌خواهی و هم از راه اصلاحات دولتی اقدامات چشم‌گیری به راه انداختند تا از یک طرف از گروه‌های متنوع مردمی افغانستان ملتی با تعریف اروپایی بسازد و از طرف دیگر هویت افغانی را در تعریف آن تعبیه کنند. ولی با تأسف برنامه‌های استعماری «تفرقه انداز و حکومت کن» لازم دید تا به هر قیمتی جلو این جنبش گرفته شود و مردم ما را در هویت‌های زبانی منطقوی و قبیلوی تعریف و شناسایی شده آنها را برضد همدیگر بگمارند.

سوم – تا جایی که به خصوصیت ضد استعماری سوسیالیزم جهانی مربوط بود، امان‌الله خان در مخالفت با سیاست استعماری انگلیس تمایلش را به جامعهٔ در حال تشکُل سوسیالستی شوری نشان داد. با تأسف که بعد از کنار رفتن لنین و روی کار آمدن ستالین سوسیالیزم شوروی خود سیاست‌های استعماری روسیهٔ تزاری را در جامهٔ سوسیالیزم جهانی تعقیب کرده در نهایت جهان سومی را ایجاد کرد که در اسارت استعمار و استثمار شرق و غرب قرار گرفت.

از طرف دیگر جهان سرمایه‌داری که منافع خود را در خطر می‌دیدند و آماده اصلاحات در نظام اقتصادی خود نبود، سوسیالیزم و کمونیزم را تکفیر کردند. جوامع به نام مسلمان هم به تقلید کورکورانه از دنیای غرب  همین راه و روند را برگزیدند و عدالت اجتماعی از اجندای ذهنی آنها بیرون رفت.

چهارم – زیادترین پیشرفت در خور توجهٔ دورهٔ امانیه کوششی بود در راه آزادی زنان از اسارت مردسالاری حاکم. اصلاحات دورهٔ امانیه اعادهٔ  تساوی حقوق زن و مرد را در پهلوی اصلاحات دیگر به چنان سرعتی پی‌ریزی کرد که در واقع به مثابه پیمودن فاصلهٔ چندین قرن راه در یک دهه بود.

همین سرعت تحول بی‌نظیر باعث ایجاد بیشترین فاصله بین ذهنیت‌های منجمد و مترقی گردید که در نهایت فرصتی بیشتر را برای بهره‌برداری‌های استعماری میسر ساخت و ضدیت با نهضت زنان در جامهٔ دیانت ارتجاعی اسباب سقوط تمام نهضت‌ها را فراهم کرد که در نهایت به فروپاشی نظام امانیه انجامید. در بخش نهضت زنان هردو امیر امان‌الله خان و ملکه ثریا از نگاه اندیشه در سطح جهانی پیش‌آهنگ و پیش‌قدم بودند. آزادی‌هایی که برای زنان افغانستان اقلاً در روی کاغذ میسر شد، مترادف و همگون با دست‌آوردهای نهضت زنان در ایالات امریکا بود که در همان سال ۱۹۱۹ سنهٔ مشترک ضمیمهٔ قانون اساسی امریکا مبنی بر تساوی حقوق زن و مرد تصویب شد. ولی زنان امریکا همانند زنان افغانستان برای سالیان متمادی این مبارزه را ادامه دادند و می‌دهند. در واقع اندیشه‌های انقلابی پیشروان نهضت زنان افغانستان که در خط اول جبهه قرارداشتند، در اثر ذهنیت عقب‌نگر جامعهٔ افغانستان که پذیرای هیچ تحول و تغییر در این زمینه نبودند، به آخرین صف این مبارزه رانده شدند.

صدسال بعد از نهضت دورهٔ امانیه

صد سال بعد ذهنیت‌ها آماده تعلیم‌دهی و تعلیم‌گیری شده‌اند. امروز موسسات تحصیلی بی‌شماری در سراسر کشور باز شده که مایهٔ امید است. ولی چنان به نظر می‌آید که در بیشتر این موسسات اهداف روشنگری و روشنفکری زیر سایهٔ منفعت‌های تجارتی قرار گرفته. به‌خصوص این‌که در غیاب معیارهای نصاب تعلیمی سرتاسری کشور از طرف دولت و ناهمگونی ناشی از آن معیارهای تعلیمی بعضا دستخوش خواسته‌هایی می‌شوند که بر محور تبعیضات گوناگون زبانی، نژادی، منطقوی و غیره می‌چرخند.

متأسفانه همین ذهنیت بر سیاست و اقتصاد کشور هم مسلط است که اصلاحات دسته دوم دورهٔ امانیه را تحت شعاع قرار داده. این روند نه‌تنها پروسهٔ ملت‌سازی را به هر تعریفی که بخواهیم، تضعیف کرده، بل هویت ملی مردم ما را هم تهدید می‌کند.

جنبش سوسیالیستی در افکار جهانیان تغییر موضع و تغییر موقف داده، چون در شرق رو به زوال است و در غرب رو به برگشت و تولد دوباره.

روسیه سرمایه‌داری را برگزیده و امریکا با سوسیالیزم دموکرات بازی می‌کند. در افغانستان که سوسیالیزم و کمونیزم با امپریالیزم شوروی مترادف پنداشته می‌شد، نظام سرمایه‌داری بی‌لگام با بی‌بندوباری سرسام‌آوری به پیش می‌رود. چنانکه فاصلهٔ میان تفاوت‌های طبقاتی در هیچ معیار و مقایسه‌یی نمی‌گنجد. پایتخت کشور از ابتدایی‌ترین ضروریات کانالیزاسیون بدرفت و فاضله محروم است. هوای کابل با لجن‌زار متعفن چندان تفاوتی ندارد، ولی مصارف مبارزات انتخاباتی افغانستان با مصارف مبارزات انتخاباتی امریکا و اروپا همسری می‌کند. بیشتر از ۹۰ درصد مردم با فقر درگیرند و بسیاری سقفی بالای سر ندارند، در حالی‌که زورمندان مالک شهرک‌های بلندقیمت و بلندمنزل، در دوبی و استانبول شده‌اند. در نهایت همهٔ این تضادها با یک روکش تظاهر به نظام دموکراسی و غرب‌گرایی پوشانیده می‌شود. گویی امروز هست، ولی از فردا خبری نیست.

اگر تحول در وضع زنان را در مقایسه با دورهٔ طالبانی پیشرفت بپنداریم، بدون شک در مقایسه با دوره امانیه باید آن را عقب‌گرایی محسوب کرد. در افغانستان اگر مردسالاری همانند دورهٔ طالبان سیاست حکومت نیست بدون شک فضای سیاسی هر خانواده را مکدر ساخته.

مسالهٔ تعدد زوجات که قران جواز آن را به طور استثنا در حالت اضطرار صادر کرده، در ذهنیت مردسالار افغانستان از حالت استثنا به امر عام و از حالت جواز به حکم مطلق تبدیل شده است. علاوه بر آن تعدد زوجات نشانهٔ تمول و قدرت پنداشته شده که در واقع انگیزه‌های اصلی عیاشی، بی‌بندوباری و نپذیرفتن مسوولیت خانوادگی را در لفافهٔ دیانت کاذب می‌پوشانند. این مرض تباه‌کن علاوه بر آن که میلیون‌ها خانواده را از هم پاشیده، هزاران خانوادهٔ دیگر را بی‌سرپرست ساخته است. مردهایی که هیچ مسوولیتی را در برابر زن‌ها نمی‌پذیرند، بروز مشکل خانوادگی را فرصتی برای گرفتن زن دوم، سوم و چهارم می‌بینند. در واقع زن بدون پرسش محکوم پنداشته می‌شود و به شکل یک امتعه عوض می‌شود. با صرف گزاف ازدواج‌های متعدد در محافل مجلل‌تر و پرخرج‌تر از امریکا و اروپا، اقتصاد خانواده با مشکلات تلافی‌ناپذیر روبرو می‌شود. از نگاه اقتصادی جامعهٔ ما دارای بیشترین استهلاک تکنالوژی معاصر با کم‌ترین سهم‌گیری در اختراع و ابتکار آن است.

از مقایسهٔ وضع اجتماعی و سیاسی امروز افغانستان با صد سال گذشته آن برمی‌آید که هنوز هم اصرار ما بر تکرار تاریخ است، نه به آموختن درس عبرت از آن. نابرابری‌ها را زیر شعار مساوات تشویق می‌کنیم. افکار ما هنوز هم بر محور هویت‌های خونی می‌چرخند تا بر هویت خاک، یعنی بر محلی بودن خود می‌بالیم و از ملی بودن خود می‌شرمیم. شعارهای رسانه‌ها و لوایح رنگارنگ که فضای خیابانی و شهری را در قبضهٔ انحصار خود نگه داشته بر بت‌پرستی و شخصیت‌پرستی ما گواهی می‌دهد، نه بر اندیشه‌پرستی ما.

*دکتور زمان ستانیزی؛ استاد علوم سیاسی در دانشگاه دولتی کلیفورنیاست.

اقتباس از روزنامهٔ راه مدنیت منتشرهٔ کابل
۳۰ اسد
۱۳۹۸
نوشتهٔ دکتور *زمان ستانیزی