چرا کلیدی‌ترین کلمات اعلامیه‌های ۱۲۹۷ امیر امان‌الله خان تحریف و تعدیل شده‌اند؟

نوشتهٔ دکتور *زمان ستانیزی

امیر امان‌الله خان در آغازین بیانات و اعلامیه‌هایش که به مثابهٔ خط‌مشی سیاسی نظام جدید او بود، و احتمالا به مشورت مشاورین ژرف‌نگر و دوراندیش چون محمود طرزی تسوید شده بودند، با کاربرد اصطلاحات سیاسی و عبارات دقیق و سنجیده به اصل همیشه آزاد بودن افغانستان عطف توجه شده بود. تذکر تکرار این اصطلاحات بیانگر صراحت پیام سیاسی امیر در این مورد است:

بیانیهٔ روز جمعه دوم حوت در دارالسطنه کابل در خطاب به قوای نظامی، بیانیهٔ مراسم تاج‌گذاری مورخ جمعه ۹ حوت ۱۲۹۷ در مسجد عیدگاه و اعلامیهٔ «اشتهار واجب‌الاظهار» ۹ حوت ۱۲۹۷، همه در تاکید بالای حصول حاکمیت داخلی و خارجی افغانستان است، نه آزادی آن: «بر همه رعایای صادقه ملت نجیبه خود این را اعلان و بشارت می‌دهم که من تاج سلطنت را به‌نام استقلال و حاکمیت داخلی و خارجی افغانستان به‌ سر نهاده‌ام.»

در بیانات دو ماه اول امیر امان‌الله خان از کلمهٔ آزادی افغانستان نامی برده نشده، ولی بعدا یا به خاطر سطح پایین فهم رعایایش، یا برای اینکه کلمهٔ آزادی یک شعار بهتر بوده، و احتمالا هم به اثر عدم توجه به باریکی و حساسیت مسأله، برای بار اول کلمات آزاد و آزادی در متن بیانیهٔ مورخ ۱۳ اپریل ۱۹۱۹ امیر امان‌الله خان جای کلمهٔ حاکمیت را اشغال کرد. حاکمیت با سیاست، به معنی آزادی تبدیل و تعمیم شد و پیچیدگی تعریف را تحریف و پنهان کردند. از آن بعد عبارت آزادی «امور داخلی و خارجی» در چهارچوب شعارهای سیاسی به «استرداد آزادی افغانستان» تبدیل و به مرور زمان در قاموس سیاسی عوام ذهن‌نشین گردید. چنانچه اعلامیهٔ ماه اسد امیر امان‌الله خان نشان می‌دهد: «من خود و کشور خود را از لحاظ امور داخلی و خارجی به صورت کلی آزاد، مستقل و غیر وابسته اعلام می‌دارم.»

تفاوت میان دو کلمهٔ حاکمیت و آزادی بی‌نهایت مهم است.‌ داشتن یا نداشتن حاکمیت نسبی بر امور دال بر آزاد نبودن یک کشور نیست، در حالی‌که نداشتن آزادی به محکومیت و مستعمره بودن یک کشور در دورهٔ ماقبل آن دلالت می‌کند.

درباره این‌ که افغانستان یک کشور آزاد بود یا نه، به معیار‌های آزادی در علم سیاست مراجعه می‌کنیم. علم سیاست معیار‌های آزادی کشورها را قرار ذیل شناسایی می‌کند: کشورهای آزاد آن‌هایی‌اند که ملت آن‌ها در اسارت و بردگی قدرتهای خارجی نباشد، قلمرو آن تحت اشغال بیگانگان نباشد و حکومت آن در اجرای امور مستقل باشد.

به عبارت دیگر آزادی سیاسی آن در مشروعیت مردم، تمامیت ارضی آن در قلمرو اشغال نشده و آزاد، و حاکمیت حکومت آن در سیاست منتفع مردم تعریف شده باشد. مثلا کشور هند که قلمرو جغرافیایی آن جزو برتانیا شده به نام هند برتانیوی مسمی شده بود، مردم هند آزادی سیاسی خود را از دست داده بودند و جز رعایای ملکه یا پادشاه برتانیا محسوب می‌گردیدند، حکومت هند برتانیوی از طرف وایسرای اداره می‌شد که او خود نایب ملکهٔ برتانیا بود. بدیهی است که هیچ کدام این معیار‌ها در مورد افغانستان صدق نمی‌کرد، پس افغانستان یک کشور مستقل و آزاد بود، نه مستعمرهٔ کدام کشور دیگر.

بی‌مورد نیست که اصطلاح سیاسی آزادی را هم باید در رابطه با استقلال و حاکمیت تعریف کرد که اصطلاحات مترادف انگلیسی آن freedom, independence, sovereignty می‌باشند. معمولا اصطلاح آزادی در مورد اختیارات فردی به کار می‌رود، چون آزادی بیان و عقیده یا آزادی‌های مدنی و سیاسی، استقلال در رابطه با اختیارات یک حکومت و دولت استعمال می‌شود، در حالیکه اصطلاح حاکمیت در قرینهٔ سیاسی آن به معنی اختیار یا تفویض صلاحیت یک حکومت استعمال می‌شود که داشتن یا نداشتن نسبی آن به مشروعیت یا عدم آن حکومت دلالت می‌کند.

تنها در همین مورد سوم، حاکمیت حکومت افغانستان بر سیاست خارجی آن که باید مطابق خواستهٔ ابرقدرت هم‌پیمانش یعنی برتانیا عیار می‌شد، متأثر گردید.

از اینجاست که اعلامیه امیر امان‌الله خان مبنی بر «استقلال و حا‌کمیت داخلی و خارجی افغانستان» هم مورد دارد و هم به جا است. بنابراین می‌توان گفت که بعد از امضای موافقت‌نامهٔ کابل بین دولتهای افغانستان و برتانیا، انگلیسها حاکمیت حکومت امیر امان‌الله خان را بر امور خارجی افغانستان به رسمیت شناختند. این اصل با همین عبارات در اسناد به زبانهای انگلیسی و دری آن وقت به وضاحت کلمات sovereignty  و independence  یعنی حاکمیت و استقلال را به کار می‌برند، نه کلمهٔ آزادی را. خلاصه اینکه هم آهنگ ساختن سیاست خارجی با دولت‌های هم‌پیمان نه یکصد سال پیش به عدم آزادی یک کشور دلالت می‌کرد و نه امروز.

در آغاز دورهٔ امانیه حاکمیت حکومت افغانستان بر سیاست خارجی آن به‌خصوص در رابطه با حکومت شوروی مطرح بود، نه آزادی کشور. و رابطهٔ افغانستان با یکی از این دو قدرت استعماری در ردیف هم‌پیمان بودنش با یکی از دو ابر قدرت وقت تعریف می‌شد.

سازش‌هایی که سیاسیون آن را در عبارات مرموز و مریی زبان دیپلوماسی پوشیده‌ نگه می‌دارند بر ضعف نسبی حکومت‌های وقت در برابر ابرقدرتهای وقت دلالت می‌کند، نه به تغییر چشم‌گیر استقلال کامل کشور، ولی بحث علم سیاست را نباید در سایهٔ رموز دیپلوماسی و بر پایهٔ شعار سیاسی بنا کرد، بل آن را با ژرف‌نگری بر تحلیل وقایع تاریخ از دیدگاه عینی استوار کرد. این نه بدان معناست که اعلیحضرت امیر امان‌الله خان آرزوهای اعتلا و ترقی کشور را در سر نداشت یا محبت رعایای خود را در دل نمی‌پرورانید، بل به این معنی که حکومت او مثل بسیاری از حکومتهای دیگر دو قرن اخیر افغانستان محکوم به شرایط زمان و مکان بود. اینجا حاکمیت بر سیاست خارجی و داخلی را باید در معنی نسبی آن پذیرفت، نه به معنی مطلق آن، و این نسبیت کماکان و کماهی پابرجاست.

بنا بر قواعد و اصول علم سیاست و تعامل بین‌المللی کشورهایی که از اسارت استعمار آزاد شده‌اند، روز آزادی را جشن می‌گیرند، مثل پاکستان، هند، عراق، امریکا و غیره که مستعمرهٔ انگلیس بودند. ولی کشورهایی که هرگز مستعمرهٔ دیگران نگردیده در عوض روزهای ملی را جشن می‌گیرند. مگر نباید به طور مثال بین افغانستان، پاکستان و تاجیکستان همین تفاوت را قایل شد؟

برای اینکه از یکصدمین سالگرد «حصول حاکمیت بر سیاست خارجی افغانستان» تجلیل درست و به‌جا نمایم، طبق اسناد تاریخی اعلامیه‌های یکصد سال قبل امیر امان‌الله خان باید کاربرد کلمهٔ حاکمیت را دوباره مروج ساخته آن را جانشین کلمهٔ آزادی سازیم. اگر به استناد تاریخ اعتقاد ما بر این است که افغانستان هرگز مستعمره کشور دیگری نبوده، نباید روز را به نام آزادی تجلیل کرد که به مستعمره بودن کشور و اسارت مردم ما دلالت کند. در عوض می‌توانیم روزهای ملی را تجلیل نمایم.

پس چرا این افتخار بی‌مثال مبارزات مداوم دو قرن اخیر را به پای یک ادعای سیاسی در یک مقطع خاص تاریخ که گویا امیر امان‌الله خان آزادی افغانستان را اعلان کرده، نادیده بگیریم و افغانستان را از صفت همیشه آزاد بودن آن محروم قلمداد کنیم؟

بی‌تردید امیر امان‌الله خان از بهترین پادشاهان افغانستان بود و افکار مترقی و مردمی او در نهایت قابل ستایشند. ولی هرچند او بزرگ است، افغانستان بزرگ‌تر است. پس نباید برای تعالی بیشتر او افغانستان را در صفاتی تعریف کرد که به مستعمره بودن آن دلالت کند. این کار نه‌تنها اینکه با واقعیت‌های تاریخ در تضاد است، بل معیارهای مروج جهانی را دربارهٔ آزادی کشورها و رسم تجلیل آزادی نقض می‌کند.

به صفت یک افغان می‌توان به شهادت تاریخ به آزادی مداوم افغانستان اعتقاد داشت، همچنان می‌توان به آزادمنشی مردم افغانستان ایمان داشت که علی‌رغم تجاوز و لشکرکشی‌های دشمنان رنگارنگ، هرگز زیر یوغ استعمار نرفته‌اند. این واقعیت تاریخ می‌تواند برای افغانها مایهٔ بزرگترین افتخار باشد که در پهلوی چند کشور محدود جهان چون انگلستان، فرانسه، روسیه، دنمارک، سویدن، ترکیه، ایران، جاپان، سیام و حبشه، چنین امتیاز را داراست. امتیاز و افتخاری که به قیمت جان هزاران هزار زن و مرد دلیر حاصل شده که به پاس خون شهدای آن لاله‌های دشت‌های افغانستان همواره سرخ می‌رویند تا همه سرخ‌رو، سرشار و سرفراز باشند.

بلی، به پاس همین افتخارات لازم است در یک‌صد سال اخیر توانسته باشیم که رفع اشتباه کنیم و صدمین سالگرد حصول استراد حاکمیت بر سیاست خارجی افغانستان را زیر نام و عنوان درست و به جای آن تجلیل کنیم. 

*دکتور زمان ستانیزی؛ استاد علوم سیاسی در دانشگاه دولتی کلیفورنیاست.

اقتباس از روزنامهٔ راه مدنیت منتشرهٔ کابل
۳۰ اسد  
۱۳۹۸
نوشتهٔ دکتور *زمان ستانیزی