ریشه‌یابی کلمه افغان از دیدگاه زبان‌شناسی، اسطوره‌شناسی و تاریخ

کلمه افغان اصلا از کلمهٔ آب‌گان یا آبگان اشتقاق شده. آبگان به معنی صاحب عزت و مقام بلند. آب به معنی عزت، بالا مقام، و متمایز؛ مثلا: در کلمات آبرو، آبرومند، آبدار (تیغ). کلمات متضاد آبگان می‌توانند شامل بی‌آب و بی‌عزت و بی‌آبرو باشند. کلمهٔ «آب» احتمالا با پیشوند «ابر-» هم ریشه است چنانکه از پیوند معنایی آنها آشکار است مثل ابرمرد، ابرقدرت و غیره.

کلمهٔ آبگان به معنی صاحب مقام بلند و صاحب عزت و آبرو. اینجا استناد می‌کنیم به کتیبهٔ نقش رستم در شیراز از دوران شاپور اول پادشاه ساسانی (۲۶۰-۲۷۳سنهٔ مشترک) در وصف و تعریف مردان دلیر (احتمالا هم از سرزمین افغانستان امروزی، خاصتا غور که قسما جزو دولت ساسانی وقت بود) مکتوب است: «وینداپارن، آبگان، ریسماود».

بدیهی است که صوت‌ها و آواهای زبان  در بُعد زمانی مطابق نظم خاص آواشناسی به صوت‌های همگون با هجاهای مشترک خاصتا در کلمات عاریتی تغییر می‌کنند. کلمهٔ «آبگان» در مدت دو هزار سال به اشکال مختلف ولی مشابه به آوگان، آپکان، و آپگان به افغان تبدیل شده. این تغییرات مطابق اصول آواشناسی به شرح ذیل صورت گرفته:

اول صوت «ب» به دو شکل تغییر کرده که هر دو بر استناد متکی‌اند:

قانون آوایی اول:  ب > و  در نتیجه  آبگان > آوگان.

این تغییر صوتی در زبان پارسی/دری خصوصا در لهجه‌های عامیانهٔ افغانستان که کمتر مقید به رسم‌الخط عربی‌اند به کثرت شنیده می‌شود؛ مثلا  آب > او، خواب > خو، آفتاب–> افتو….  در ادب قدیم پارسی/دری هم آوگان را به همان معنی عوض آبگان به کار برده‌اند:

سپهدار چون قارن کاوگان

سپهکش چو شیروی و چون آوگان

(شاهنامهٔ فردوسی: فریدون – بخش ۱۲)

یا

همه گرد ایوان دو رویه سپاه

به زرین عمود و به زرین کلاه

سپهدار چون قارن کاوگان

به پیش سپاه اندرون آوگان

(شاهنامهٔ فردوسی: فریدون – بخش ۱۳)

قانون آوایی دوم:  ب > پ در نتیجه آبگان > آپگان.

کلمهٔ آپگان به همان معنی و مفهوم آبگان در دوران شاپور سوم پادشاه ساسانی (۳۰۹-۳۷۹ سنهٔ مشترک) به کار رفته و او را به لقب آپگان یعنی مرد باعزت و آبرو مفتخر کرده‌اند.

قانون آوایی  سوم:  گ-> ک  در نتیجه:  آپکان-> آپگان.

بعد از گسترش اسلام و زبان عربی در منطقه اثرات تبادلهٔ کلمات عاریتی بین زبان‌های پارسی/دری و عربی اصوات چ،  پ، گ و ژ پارسی/دری در عربی به اصوات مشابه آن تغییر یافته که در نتیجه آن:

پ -> ف  و گ -> غ تبدیل شده‌اند. در نتیجه آپگان-> افغان.

بعضا در این نوع تغییرات صوتی اصول را در اغراق تعمیل کرده‌اند و حتی ب را به ف تبدیل کرده‌اند؛ مثلا: در منطق‌الطیر شیخ فریدالدین عطار که زبان را زفان نوشته است:

چون زفان حق زفان اوست پس

بهترین عهدی زمان اوست پس

روز محشر محو گردد سر به سر

جز زفان او زفان‌های دگر

قابل توجه است که همین تغییرات صوت به شکل متوازی مثلا در کلمات عاریتی زبان چینایی دیده می‌شود. در قرن شش و هفت که کلمهٔ آپکان معمول بود، هسیو څانگ، زایر چینایی که در سال ۶۴۴ سنهٔ مشترک از منطقه افغانستان عبور کرد مردم آن را «آ پو کین» خواند که با کلمهٔ آپکان قرابت دارد. در حالی‌که در چنیایی معاصر از شکل معرب کلمه یعنی افغان معادل صوتی ساخته و افغان را «آ پو هان» تلفظ می‌کنند.

از جانب دیگر همین تعریف کلمهٔ افغان به معنی شجاع و دلیر با تعریف کلمهٔ «اسواکان» سانسکریت که تحقیقات بس مهم و ارزندهٔ آقای حامد نوید آن را شکل اصلی کلمهٔ افغان می‌دانند از نگاه معنی مطابقت کامل دارد.

زمانی که دلیران غور، که از نظر هویت قبیلوی پشتون بودند، با لشکریان غزنوی در فتوحات هند برازندگی نشان دادند و بعدها در تشکیل سلطنت دهلی سهم بارز گرفته دودمان‌های پشتون غوری، غلجی، لودی و سوری خود بر اریکهٔ قدرت نشستند، کلمهٔ افغان با کلمهٔ پشتون مترادف به کار برده می‌شد. همین تعامل کاربرد مترادف کلمات افغان و پشتون در زمان تشکیلات سیاسی طریقت صوفیهٔ روشانیه، دودمان خټک اکوړه، ابدالی‌های هرات و هوتکی‌های قندهار برای حصول استقلال به ترتیب در مقابل مغل‌ها و صفوی‌ها ادامه داشت؛ مثلا: در غزل مشهور خوشحال خان خټک که در زندان مغل در هند سروده:

د افغان په ننګ می و تړله توره

ننګیالی د زمانی خوشحال خټک یم

به سبب نقش کلیدی که پشتون‌ها/افغان‌ها در بر انداختن امپراتوری‌های مغل و صفوی داشتند برای مدتی کلمهٔ افغان در پارس قاجاری و مشتق هندی کلمه پشتون یعنی «پټان» در هند به طور تحقیر به کار می‌رفت. در پارس شاه‌محمود هوتکی را که شاه‌حسین صفوی شخصا تاج شاهی را بر سرش گذاشت در تحقیر بدون لقب شاه صرف «محمود افغان» می‌نامند. و در هند پټان را معادل به یهود تحقیر کرده از آن افسانه‌های یهود نسب بودن پشتون‌ها را ساخته‌اند که عدۀ  را  تا امروز، دیده و دانسته، در دام تعصب انداخته‌اند.

ولی در قرن نزده سنهٔ مشترک مبارزات پیروزمندانهٔ افغان‌ها علیه استعمارگران انگلیس صفت دلیری و شجاعت را دوباره مترادف با کلمهٔ افغان ساخت. چنانکه سید جمال‌الدین (اسدآبادی) در مقایسه با شکست‌های پیاپی پارسیان قاجاری در برابر روس‌ها، به پیروزمندی افغان‌ها در برابر استعمار انگلیس بالید، به افتخار نام «افغانی» را برگزید و سید جمال‌الدین افغانی شد. همچنان در هند غلبهٔ افغان‌ها در جنگ اول افغان و انگلیس که برای قیام بعدی سپاهیان هند گردید، مایهٔ افتخار گردید چنان‌که متفکر شهیر نیم قارهٔ هند علامه اقبال لاهوری به افغان و افغانیت و هویت ملی افغان می‌بالید:

آسیا یک پیکر آب و گل است

ملت افغان در آن پیکر دل است

یا

خوش سرود آن شاعر افغان‌شناس

آنکه بیند باز گوید بی‌هراس

آن حکیم ملت افغانیان

آن طبیب علت افغانیان

همچنان استاد قاسم جی که هندی‌الاصل بود بعد از پیروزی افغان‌ها در جنگ سوم افغان و انگلیس نام خود را به استاد قاسم افغان تغییر داد.

ولی یک قرن بعد که افغانستان در اثر تهاجمات استعمار کهن روسیهٔ تزاری و هند برتانیوی از شمال و جنوب منقبض گردید و در اثر تجاوز استعمار نوین هر دو ابرقدرت جهانی روسیه شوروی و امریکا در فاصلهٔ دو دهه پی‌هم مورد تجاوز قرار گرفت و اکنون کشورهای منطقه همین جنگ‌های نیابتی آن‌ها را ادامه می‌دهند، هویت افغان و افغانستان تحت شلاق‌های بیگانه‌پرستان رنج می‌کشد و رنگ می‌بازد. فاشیزم خواستار تفوق هویت‌های قومی/لسانی بر هویت ملی افغانی گردیده، منسوب بودن به افغانستان را مایهٔ افتخار نه، بل توهین و تحقیر پنداشته در پی تعویض نام آن برآمده‌اند. این‌ها در جهل و بی‌خبری از تاریخ فرهنگ خویش «افغان» را منحصر و معادل به «پشتون» دانسته، در انکار تحت شعوری بر معانی عزت، آبرو، دلیری و شجاعت کلمهٔ افغان می‌شرمند و شعار می‌دهند: «من افغان نیستم».

نوشتهٔ: دکتور زمان ستانیزی

استاد پوهنتون دولتی کلیفورنیا

تخصص زبان‌شناسی از پوهنتون واشنگتن

نوشتهٔ: دکتور زمان ستانیزی

استاد پوهنتون دولتی کلیفورنیا

تخصص زبان‌شناسی از پوهنتون واشنگتن

۶ جوزا ۱۳۹۷

http://madanyatonline.com/7-225/