ناز مژهٔ کشم کش قامتی کشیده باشد (۱)
که ز چشم حقبین آب نمکی چشیده باشد
وان سرشکی در تردد که به پای مژه خیزد
خود ز بهر التماسی به رخی چکیده باشد
چشم نیمخواب نرگس زان به نقش آب افتد
که به رنگ دیدهٔ خود دیدهٔ ندیده باشد
نگهٔ دیدهٔ مبهوت اندر آئینهٔ حیرت
به نظیر آن نظاره منظری ندیده باشد
مژدهٔ ز چین زلفش چنان مشکبار آید
که در مرغزار ختن آهوی رمیده باشد
شور کاروان هستی پئ هدهد یمانی
جرسیست که ساربانی سحری شنیده باشد
درین وادئ تحیر میان سراب و آبم
حسرتم زانکه سقّایش ز رهی رسیده باشد
رهٔ و رسم منزل حق ز موسی بپرس آنگه
که در غژدیٔ شبانی دمی آرمیده باشد
شرح این حدیث بِستان تو ز سالک طریقت
کو ز جمع راویانش خلوتی گزیده باشد
غزل نگاهٔ نازش سروده تواند آنکس
که ز دیدهٔ بصیرت نظری دزدیده باشد
دیدهٔ «زمان» پیمود صد گذر به کوی جانان
به مقصود رسد آنکه قدمی رنجیده باشد
۱
به استقبال و اقتفائ زیبا غزلئ از بوالمعانی بیدل
پی اشک من ندانم به کجا رسیده باشد ز پی ات دویدنی داشت به رهی چکیده باشد
۰۶۰۳۲۰ - ۱۰۰۹۲۷