زن، زر، زور و زمین؛ زورانههای ذهنیت ظلمانی جامعهٔ افغانستان
بد و نیک هر گونه باید کشید
زهر تلخ و شوری بباید چشید
فردوسی
بزرگترین مشکل جامعهٔ افغانستان فقر و غربت اخلاقی است. این که ذهنیتهای تاریک و ظلمانی، هر مشکل اجتماع را سیاسی جلوه میدهد، بهانه است و خودفریبی، این که مسوولیت هر نابرابری و نابسامانی و پراکندگی را به گردن نظام سیاسی میگذارند، تظاهر بر بیگناهی است. فرهنگ اجتماعی کشور اسیر ذهنیت ظلمانی است که در وجیزهٔ «زن و زر و زور و زمین» تعریف و خلاصه شده، ولی معمولا در سطح احکام به آن صبغهٔ دیانتی و در سطح اجرا، زیر نقاب فساد اداری به آن رنگ سیاسی میدهند.
انتقاد به مسایل سیاسی را ممکن است به خاطر «غرور ملی» کاملا رد نکنند، اما بسیاری از بینظمیها و عدول از اصول اخلاق ناشی از مزخرفات را بدون هیچ اعتراضی به نام عرف و عنعنه میپذیرند. عرفی که مثل زورانههای آهنین نمیگذارد پا را پیش پای دیگر نهاد و تحرک و پیشرفت ایجاد کرد.
از روی همین محافظهکاری با تغییر نجاتبخش در جدالند، ولی با تداوم تباهکن همدست. در برابر هر کوششی برای بهبود جامعه جبههگیری میکنند و احتمال رشد هر انگیزهٔ اصلاحطلبی را خنثا میسازند.
در واقع زر و زور و زمین بر محور زن میچرخند. زن را در همنوایی مُکمِل و مُتمِم مرد نمیبینند، بل در رقابت مخالف و متضاد با مرد میانگارند. در استیلای بیفرهنگی مردسالاری پیشوند «هم» مثلا در همنظر، همدست، همکار، همهدف، و حتا همسر معنای واقعیاش را از دست میدهد؛ زیرا ذهنیت اسیر در تنگنای مردسالاری به این نمیاندیشد که مرد باید چه کند، بل آغشته با این است که زن باید چه نکند.
در نتیجه زن زندانی و مرد زندانبان در دو طرف دیوار اضداد اسیر میمانند. اختیار زن در اختیار مرد، اختیار مرد در خدمت نفسانیتش.
برای زن اهانتی بزرگتر از این نیست که کرامت انسانیاش با کاربرد اصطلاح «زن و زر و زور و زمین» همردیف امتعه در مالکیت مرد قرار بگیرد. زن برای تظاهر قدرت، تصاحب ملکیت، و استثمار و بهرهبرداری مرد، وسیلهیی بیش نیست.
با آنکه زنستیری مشکلی منحصر به جامعهٔ افغانی نیست، ولی همین که مردسالاران آگاهانه یا بهطور غیر شعوری زن را هم به کتاب سیاست و هم به کتاب دیانت تکفیر میکنند، مشکل جامعه را دوچندان میسازد.
در بخش دیانت مزخرفات چنانند که گویی اسلام عُرفی، نه اسلام قرآنی، کاری نداشت جز وضع تحریمات که بیشتر از ۹۰درصد آن برای زنها وضع شده و در مقابل بیشتر از ۹۰درصد معافیت برای مردها تعیین گردیده است.
این تقسیمبندی با اصول تساوی حقوق و مسوولیتهای مرد و زن در قران چون «إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ…» که با اصرار و تکرار تاکید شده در تضاد کامل قرار دارد.
یا اینکه در مراودات اجتماعی قران به صراحت مردها را از چشمچرانی منع میکند: «قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ …» (سوره نور آیهٔ ۳۰) و بعد در سه آیت پیوست سوره احزاب (آیات ۵۷ و ۵۸و و ۵۹) مردها را از بدگویی و قتل شخصیت و لطمه به شهرت زنها منع میکند؛ صرف در آخر زنها را به پوشیدن جَلَابِيبِهِنَّ یعنی جلباب یا رولباسی، نه روسری، تشویق میکند.
ولی مردها آیاتی که آنها را به پابندی اصول اخلاقی مکلف میسازد، نادیده میگیرند، در عوض امر مستحب مربوط به زن را به مکلفیت مطلق تبدیل کرده زنان را به پوشیدن حجاب مجبور میکنند. حال آنکه در قران هر شش بار ذکر کلمهٔ حجاب به معنای پرده و حایل به کار رفته و هرگز به معنای لباس زن استعمال نشده است.
در جایی نوشته بود: «کاش به جای حجاب، حیا و شرف و راستی و درستی اجباری بود. کاش کسب معرفت و بیداری وجدان اجباری بود.»
در واقع خواسته و مُرام این نوشته با امر قرآن مطابقت بیشتر دارد، تا آنچه به نام رسم بر زنان تحمیل میشود. رسومی که حتا آیات قرآن را به نفع مردسالاری ترجمه و تعبیر میکنند؛ جلباب را حجاب میسازند و مستحب را واجب.
زنستیزی مِلاک قرآنستیزی اینهاست. مثلا هیچ مردی به جرم ارتکاب زنا سنگسار نشده. گویی زن بدبخت با خود زنا کرده، در صورتی که تجاوز جنسی بالای مرد ثابت شود، عوض سنگسار او را به عقد نکاح پاداش میدهند تا هم به جنایتش مشروعیت ببخشند و هم زنی را در اسارت او قرار دهند که بالای حیثیت، کرامت و عفتش تجاوز شده. این زن باید هم از دست مرد مرتکب جرم و هم به خاطر حفظ آبرو و«غیرت» مردهای خانوادهاش تا آخر عمر عذاب وجدان و رنج روان را متحمل شود.
این طور فساد اخلاقی را در لفافهٔ عرف پنهان میکنند، مزخرفات مغایر قرآن را به نام دین میفروشند و در غربت اخلاقی حتا اصطلاحات ادب را هم در خُم تعصب زنستیزی رنگ کرده «مردانگی» را شهامت و «زنانگی» را شرم و شرارت میشناسانند.
در دورهٔ حاکمیت طالبان مسوولیت پایبندی اصول اخلاقی رسما به حکومت طالبان منتقل شده بود؛ چون زنستیزی در لباس دیانت جزو سیاست حکومت گردیده بود. اما بینی بریدنها و کشتنها همانند سنگسار فرخنده شهید، ثابت ساخت که این مدعیان حقوق مدنی با حکومت طالبانی مبارزه کردند، ولی با ذهنیت طالبانی کماکان شریک جرم ماندند.
در شرایط کنونی زنستیزان کمسواد در صحنهٔ سیاست در جامهٔ مدافعان حقوق زن با کش و فش و تظاهر به مدنیتگرایی به مراتب خطرناکتر از زنستیزان بیسوادند، زیرا این حیلهگران از عقب صفوف مبارزات حقوق زنان آنها را «نامردانه» شلاق میزنند، زنها را به نام قانون و «شریعت» از مال و دارایی محروم میسازند، به نام قانون، زر و زیور و زمینشان را به زور غصب میکنند، زن را بدون اعتنا به اراده و میل جنسیاش، همانند یک بردهٔ جنسی، به ارضای جنسی مرد قانونا مکلف میسازند، با استفاده از سؤ تعبیر قرآن، خلاف ماهیت و قرینه آیات قرآن محض برای عیاشی به تعدد زوجات میپردازند….
در این راستا پند اندیشمند بزرگ، خلیل جبران، بیمورد نیست: «برای انهدام یک تمدن سه چیز را باید منهدم کرد: خانواده، نظام آموزشی و الگوها. برای اولی منزلت زن را باید شکست، برای دومی منزلت معلم را و برای سومی منزلت بزرگان و اسطورهها را….» مگر در ورای شعارهای عوامفریبانه، عملکرد اکثریت همجهت برای انهدام جامعهٔ افغانستان نیست؟
بیدلیل نیست که موسسهٔ تحقیقاتی Transparency International افغانستان را در دو دههٔ اخیر به طور متواتر در اولین ردیف از فاسدترین جوامع دنیا قلمداد کرده. جریدهٔ The Guardian افغانستان را خطرناکترین کشور دنیا برای زنان شناخته، گزارش رسمی ۲۰۱۶ سازمان دفاع از حقوق بشر Human Rights Watch علیرغم قوانین نافذ کشور۸۷درصد زنهای افغانستان را قربانی خشونت شناختهاند، تحقیقات سازمان جهانی بهداشت افغانستان را از بین ۱۸۹کشور جهان چهارمین کشور مصرفکننده شراب دانسته…. نمیتوان دهها تحقیق و گزارش مشابه از فساد اخلاقی در کشور را برخلاف واقعیتهای عینی توجیه کرد.
آنچه بیشتر در خور توجه است اینکه، جمهوری اسلامی افغانستان به خاطر عدم رعایت احکام قرآنی و دستورات و سنن محمدی یکی از فاسدترین جوامع دنیا قلمداد شده.
تحقیق گستردهیی که از طرف دو محقق مسلمان در پوهنتون جورج واشنگتن در سال ۲۰۱۰ صورت گرفت، نشان داد که به اساس ۱۱۳تحقیق در شاخصهای مختلف اقتصاد، صحت و سلامت، عدم فساد، ربا و بهره پول، آزادى مدنى، امر به معروف و نهی از منكر، رعايت حقوق زنان، میزان حفظ محیط زیست، توجه به بهبود کیفیت زندگی و شاخصهای همزیستی و غیره که بیشتر دستورات اسلام به اساس احکام قرآنی و سنن محمدی باید در آنها رعایت شوند؛ از ۲۰۸ کشور جهان، افغانستان در جایگاه ۱۶۹ قرار دارد.
نه تنها معیارهای اخلاقی در اکثر جوامع بهنام مسلمان و بهخصوص جامعهٔ افغانستان پیوسته نادیده گرفته میشوند، بل معیارهای قرآنی هم در آنها به شدت زیر پا میشوند. در افغانستان فاصله میان شعار و عمل از ماهی تا ماه است. در خودسریهای بیلگام، قانونسازان در نقض قوانین، قانونشکنترند. زورمندان در نقض دموکراسی ظالمتر، زمینداران در غصب داراییهای عامه غاصبترند. بدتر از همه زنستیزان با استفاده از قوانین نافذ مردسالار کشور با مکر و فریب هرچه بیشتر، شدیدتر عمل میکنند.
سوال اینجاست، صرف نظر از عدم ضرورت سیاسی آن، آیا ذکر کلمه «اسلامی» در نام رسمی چنین جامعۀ فاسدی، تمسخر و تحقیر اسلام نیست؟