ناشناس ناشناس نیست،
سیاسنگ سیاهسنگ است
حساسیتها در برابر جعلی بودن «پټه خزانه»
در اذهان ما پندارها پیوسته به باورها تبدیل میشوند و باورها در لباس نفسانیت حقیقتیابی را یک طرف میگذارند و صِرف آنچه را میپذیرند که باورها را تایید کنند – چه راست چه دروغ. این مهم نیست که کی، چه میگوید، مهم این است که ما چه میخواهیم بشنویم. به این ترتیب، ناخودآگاه خود را در اسارتِ رشته های تعصب میبندیم و میپیچیم.
در توفان نهال را مستقیم غرس کردن آسان نیست. در گِردبادِ تعصبات زبانی/نژادی افغانستان، از سیاسی شدن و سیاسی ساختن مباحث جلوگیری کردن مشکل است. در چنین فضای پر تشنج که جبههگیریهای هویتی بر ذهنیت ها حاکم اند اثبات جعلی بودن یا نبودن پټه خزانه مسأله علمی نی، بلکه یک بازی و ادعای سیاسی است.
بار اول که نام آقای صبور سیاهسنگ را با نام صادق فطرت ناشناس پهلوی هم دیدم به تضاد معانی لغوی نامهای شان تعجب کردم، اما مهمتر از آن به تناقض عریان بین آن دو در حیرت رفتم: سیاهسنگ رحمن بابا را به دزدی متهم کرده و ناشناس رسالهٔ دکتورای خود را در بارهٔ رحمن بابا نوشته. نقد مستند و مشرح من بر اتهام «دزدیهای رحمن بابا از حافظ شیراز» نوشتهٔ آقای سیاهسنگ در سایت Stanizai.com برای مطالعهٔ ادب دوستان موجود است. همچنان نقد بر نقد پټه خزانۀ حاج کاظم یزدانی هم در همین سایت نشر شده.
اینجا میخواهم صرف حساسیتهای سیاسی را در قرینهٔ تاریخ آن بررسی کنم. سوالی که ذهنم را اشغال کرده این است که چرا پشتونستیزی چنان اوج گرفته که پیوسته هویت سیاسی، نژادی (آریایی)، مسکن جغرافیایی، افتخارات تاریخی، زبان و هنر، شعر و ادب، «مقدسات» فرهنگی… پشتونها به نام «بررسی سیاسی، و تحقیق علمی و نقد ادبی…» با مهارت و مکارت مورد توهین و تحقیر قرار میگیرد و به نحوی هر جا سنگ است، در پای لنگ است. (منظور سیاسنگ نیست). عذرخواهی ناشناس در مصاحبه اش با داود اعظمی خبرنگار بی بی سی به طور ضمنی به چنین حیله ونیرنگ سیاسی اشارهٔ میکند:
«ما ویلی چی دغه سیاسی… او حساسی پوښتنی زما څخه مکوی. مګر ځینی کسان په دغه کی کوم مقصد او مدعا لری. او په هغه مدعاو باندی زه خبر نهیم. زه په هرچا باندی د دوست او د آشنا فکر(ګمان) کوم، او فکر کوم چی دی هم هغه زمونږ د وطن دی. او دغه زمونږ د سویی… او فکر سره برابر سړی دی، لیکن دوی دا نور شیان تر شا لری. آ تر شا… شیان چی دی، هغه باندی زه خبر نهیم. پاک صاف کاکړیم. هغه څه چی… می په زړه کی دی، را باسم یی. نو دغه شی هم په دی کی یو قصور دی، کوتاهی ده.»
اگر مطالب این مصاحبه صریح نبود ناشناس در صحبتی که با همراهی استاد شهسوار سنگروال با زکریا نایبی مصاحب تلویزون «هستی» داشت به صراحت به اشتباهاش اعتراف کرد. موقف ناشناس را زمانی درک کرده میتوانیم که انگیزۀ محرکهٔ مهارت و مکارت را درست شناسایی کنیم. چرا مصاحبه، کلاً بر محور آنچه در حاشیهٔ گفتار یعنی off the record بیان شده میچرخد، تا به مطالب متن و بطن کلام یا on the record که بدیهی است در آن کتاب غیر ازموضوعات صفحات ۱۴۱-۱۴۲مطالب مهم دیگرهم است.
قضاوتهای ما از روی احساسات توأم با تعصب است نه از روی ادراکات متکی بر مطالعه و تحقیق. مثلاً پټه خزانه که پشتونها را مردم با تاریخ و فرهنگ و ادب و از تاروپود و ریشه این سرزمین معرفی میکند جعل میدانیم، ولی بر عکس، مخزن افغانئ خان جهان لودی (و کتابهای هم ردیف آن) را که پشتونها را از نصب قوم یهود میداند و آنها را بیگانه و اجنبی و مهاجر و جنگجو معرفی میکند حقیقتِ معتبر میپنداریم. حال آنکه مخزن افغانی به هیچ استناد تاریخی و هیچ معیار علمی استوار نیست. (رسالهٔ تحقیقی در این موضوع زیر کار است که به زودی نشر خواهد شد).
ما انتقاد بر دیگران را معمولاً بی انصافی و خورده گیری پنداشته به آن چندان اعتبار و اهمیت نمیدهیم، ولی انتقاد بر خود را نشانهٔ شجاعت و بیطرفی و معیار قضاوت عینی میدانیم. مثلاً پشتوستیزی از طرف غیر پشتونها را در بی تفاوتی مینگریم، ولی آنچه باعث سر و صدا میگردد اینکه پشتونستیزان موفق شدند که افتخارات پشتونها را با حربهٔ زبان خود پشتونها بر فرق شان بکوبند. بدان ماند که توهین به اسلام از طرف غیر مسلمانان تعجب آور نبود، سر وصدا زمانی بلند شد که اسلام را توسط خود مسلمان (سلمان رشدی) کوبیدند. بناءً ستایش یا نکوهشِ ناشناس بیشتر نمایانگر پابندی ما بر ذهنیتی است که در عصیان گِردباد سیاسی آن راه را گم کردهایم.
جعل در آثار مکتوبِ قرون پیشین بیشتر از آن است که ما به آن اعتراف کنیم. در واقع ما به آنها اعتبار بیشتر از آن میدهیم که لیاقت آنرا دارند. از هزاران حدیث جعلی و کتب فقهی با تصرفات بیشمار اگر بگذریم همین حالا درکتابها و نشرات و رسانهها تصاویر صدها شاعر و دانشمند چندین قرن پیش را در پهلوی نامهای شان میبینم که همه، تخیلات و شخصیتسازی است چون نه در آن زمان دوربین عکاسی وجود داشت و نه مسلمانان تصاویر انسانها را نقش میکردند.
مثنوی معنوی مولانا حدود بیست هزار بیت جعلی داشت که رینلد نیکلسون یک مستشرق غربی چندین سال در حذف ابیات جعلی آن کار کرد تا تعداد ابیات آن به سی و هشت هزار پایین آمد. بیشتر از یک سوم شاهنامه بر تخیل استوار است، و شخصیت سازی و هویت تراشیهای تاریخی و اسطورهای آن را خود فردوسی اعتراف میکند:
رستم یلی بود در سیستان
منش ساختم رستم داستان
پس اگر در مورد امیر کروړ شخصیت سازی صورت گرفته باشد از امکان بعید نیست و نباید مایهٔ تعجب گردد. علی الرغم اینها چند نکتهٔ زیرین مستوجب توجه و تعمق بیشتر است:
۱- تفاوتی را که داکترفطرت بین اشعار بایزید روشان و اشعار پټه خزانه میبینند و فهمیدن اولی برایشان مشکلتر جلوه میکند احتمالاً به خاطر آشنایی کمتر ایشان با لهجهٔ پیر روشان است که برایش کهنهتر جلوه کرده و آشنایی بهترشان با لهجهٔ غربئ پټه خزانهٔ یعنی لهجه خود او است که با وجود قدامت آن به خاطر آشنایی لهجه به نظر شان معاصرتر جلوه کرده.
۲- آقای یزدانی در رابطه به تاریخ نوشتن پټه خزانه مینویسند: « اگر برای جعلی بودن پُته خزانه دیگر هیچ دلیلی وجود نداشته باشد، همین یک دلیل کافی است که آن را برای صاحبان خرد از آفتاب هم روشن تر سازد.» نقص استدلال آقای یزدانی در این است که ایشان به تاریخ تقویم قمری دنیای غرب اتکا میکنند که به اساس محاذات، ترازها، یا «تصفیف نجومی» یعنی صف آرایئ کرات زمین، مهتاب، و آفتاب در یک خط مستقیم محاسبه میگردد و به تفاوت محاسبه آن با تقویم قمری مروج دنیای اسلامی که به اساس رویت ماه و تفاوت غُرّه و سَلخ معین میشود عمداً یا سهواً توجه نکردهاند. این تفاوت در محاسبه و سنجش به تفاوت دو تا سه روز منتج میشود. (شرح این تفاوت را به تفیصل در نقد بر نقدِ آقای یزدانی نوشتهام که در سایت بنده موجود است.)
۳- ادعا میشود که مورگنسترن ناروژنی Georg Morgenstierne نسخهٔ دست داشتهٔ پوهاند حبیبی را تصدیق نکرد. اگر این ادعا درست باشد، دلیل آن نظر به اظهارات استاد سنگروال این است که مولوی عبدالعلی آخندزاده، صاحب نسخه اصلی پته خزانه از حبیبی تعهد گرفته بود تا نام و نامه اش افشا نشود. ولی وقوع همین رویداد مستند نیست صرف افواه است. و آن به این دلیل که تبحر و دسترسئ علمی حبیبی در مورد از مورگنسترن کمتر نبود. صرف نظر از آن، ما چرا در مورد فرهنگ خود به تصدیق بیگانگان ضرورت داشته باشیم؟
۴- برای مکینزی David Neil MacKenzie که تنها با رسم الخط پشتوی ماورای خط دیورند آشنایی داشت برایش املای حرف «ړ» که در پشاور آن را به شکل « ڑ» مینویسند سوال برانگیز بود و فکر میکرد که گویا به نحوی اینجا ابتکار املای جدید بالای متن قدیم تحمیل شده بود. حلا آنکه حقیقت امر برعکس آن بود. یعنی شکل جدید از رسم الخط قدیم اقتباس شده بود. ناگزیر از اینکه چنین تفاوتها هم بین پشتوی افغانستان و پشتوی ماورای خط دیورند موجود است و هم بین املای پشتوی معاصر با پشتوی کهنه که در آن اصول اعراب زبان عربی به کار رفته موجود است. (تفاوتهای مشابه به این در نسخههای شاهنامهٔ چاپ ماسکو با نسخ دیگر هم دیده میشود.) پټه خزانهٔ چاپ ریاست تألیف وزارت معارف افغانستان که از روی ۱۱۲ صفحه نسخهٔ قلمئ کوئته نقل شده همین تفاوتها معنایی، املایی، و سلیقه ای را در پاورقیها و تعلیقات آن تشریح میکند. ولی این تفاوتها به جعلی بودن تمام آثار درج تذکرهٔ پټه خزانه دلالت نمیکند.
سؤال مهم این است که چرا شعرای نامدار زبان پشتو چون خوشحال خان خټک، رحمن بابا، بایزید پیر روشان، حمید ماشوخیل، عبدالقادرخان خټک، حلیمه، اشرف هجری، افضل خان خټک و همه در آن نصف از افغانستان معاصر ظهور کردند که قبلاً زیر نفوذ مغلهای هند بود، ولی در آن نصف دیگر که تحت سلطهٔ صفویها بود از هیچ شاعر و ادیبی نام برده نمیشود؟ مروری بر وضع اختناق فرهنگی و سیاسی آنوقت در جواب آن با ما کمک میکند و اینکه مثلاً چرا پټه خزانه «گنج پنهان» به این نام مسمی شد و چرا مجموعه اشعاری که محمد هوتک آنرا به اثر تشویق شاه حسین هوتک با همهٔ کمبودیهای آن به هر سطح خوانایی و تفهیم که داشت تدوین کرد؟
صفویها در محافل رسمی اجازهٔ سخن گفتن به زبان پشتو را نمیدادند، در مجالس اگر نُه تن پشتو زبان و حتی یک تن فارسی زبان هم میبود، باید به فارسی صحبت میشد، در سطح پایین جامعه پشتوگویان را به بریدن زبان تهدید میکردند. مردم ناچار تا حد امکان باید کلمات فارسی خاصتاً اسم و صفت و قید فارسی را در محاورهٔ پشتو به کار میبردند تا زبانشان را نبرند. طورمثال اگر یک پشتو زبان میخواست بگوید «در زیر سایهٔ درخت سیب بنشین» باید می گفت «د سیب د درختی سایی ته کښینه.» که سیب، درخت، و سایه آن فارسی است و صرف یک فعل آن پښتو است. در حالیکه جملهٔ درست پشتو آن چنین است: « د مڼي د ونی سیوری ته کښینه.» درچنین اختناق که به زبان پشتو سخن گفتن را «بی فرهنگی» میخواندند، عدهای مجبور شدند زبان مادری خود را ترک کرده جبراً پارسیبان شوند و به خاطر رضایت بیشتر صفویان حتی جبراً شیعه هم شدند، مثل آقای محسنی که تا امروز به همان لهجهٔ «شیرین» پارسیبانان قندهار صحبت میکنند.
در چنین شرایطی که برای پشتونها به زبان خود حرف زدن جرم پنداشته میشد، اگر چند تنی دو سه بیت یا چهار پنج مصراعی میسرودند، ناچار پنهان میکردند. دورهٔ کوتاه حکومت هوتکیها اولین فرصتی بود که شاعران چندی سر برافراشتند و به اثر تشویق شاهحسین هوتکی که خود شاعر بود آنرا درج دفتر کردند. بلی همان مجموعهای که امروز در اثبات جعلی بودن آن از هیچ کوشش دریغ نمیکنیم تا «بیفرهنگ» پنداشتن پشتونها را توجیه کنیم.
دکتور زمان ستانیزی؛ استاد علوم سیاسی در پوهنتنون دولتی کلیفورنیا با سند تحصیلات زبانشناسی از پوهنتون واشنگتن.
دوستانی که تقاضای دسترسی به قدیمی ترین اثر خطی پټه خزانه را داشته باشند، میتوانند آن را در آرشیف آثار معتبر در ایالات متحده امریکا مطالعه فرمایند. اینست لینک مربوط به این اثر: