(۱) ملکا ذکر تو گویم  که  خود آیی و خدایی 

ز خودئ خود گریزم بیخودی ام را سزایی


خواستم اینست که بدانم که تو چونی و چنانی

چیست و چونت ز چه دانم چون تو بی چون و چرایی


کاش دانستمی قدری قَدَر و قیمت تقدیر

کین ندانستهٔ من را قَدَریی تو و قضایی


نه به کوچکئ عقلم نه فراست خیالم

در یکی زینها نگنجی، تو ازین هردو ورایی


نه به تمثیلت مثالی، نه به تشبهت شبیهی

نه به رنگت رنگ بینم چون تو در ذهن نیایی


صفتی نیست که آرد وصف تو را بر زبانم

عجبا عجز خموشی، صفت و وصف و ثنایی 


زینت و زیب جهان گشته نگارستان حسنت

پرتو ات پیرایه پرور چو تو نور روشن آیی


در غمت مسرور و شادم، برده هستی ات  بنیادم

مستم از خیال قربت چون تو فرحتم فزایی  


هست و بودم آیهٔ  تو، نیستی ام چو سایهٔ تو 

رُستنم آن تو بود زان جان و دل را هم ربایی


در بیرون تو همه یی من و اندرون مه همه تو ام

شرک و وحدت را چه نامم که اناالحق را صدایی


نبوّد سیر و تناوب بین تأویل و حلول چون 

گذرایئ «زمان» را دایّمِ  بی انتهایی

۱

تضمین بر ثنای حکیم ابو المجد مجدود بن آدم سنایی غزنوی

ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی نروم جز به همان ره که توام راه نمایی

۰۸۱۱۱۱ - ۱۱۰۱۰۹ 

Malekaa.mp3